قاســــمیون

ارزش من بالاتر از آن است که...

قاســــمیون

ارزش من بالاتر از آن است که...

قاســــمیون

بسم رب المــــــهدی(عج)
سلام!
اگر نوجوون هستی،خیلی خوش اومدی!
اما اگر نیستید،بازم خوش اومدید!
ما نوجوون ها پر از انرژی و قدرتیم!
مغزمون پر از فکرای جورواجوره!
خود من هم همینجوری ام!
چون من هم یکی هستم مثل خود خود شما!
راسیتش عاشق و اردتمند حضرت قاسم(ع) هستم!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نمونه ای از تشرفات» ثبت شده است


بسم الله الرحمن الرحیم


🌷تشرف امین الواعظین🌷
حاج میرزا حسن امین الواعظین فرمود: حـدود سـال 1343, به زیارت عتبات مشرف شدم و همیشه بین حرمهاى مقدس ومسجد کوفه و
سـهله در تردد بودم و مقصد نهایى و مهمترین حاجات من در این مکانها تشرف به خدمت حضرت
ولـى عـصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف🌹 بود.
ضمن این که عادت من , چه در گذشته و چه حال ,
ایـن بـود کـه روزهـاى جمعه بعد از غسل و اداءنماز ظهر و عصر تا بعد از نماز مغرب و عشاء براى
انجام مستحبات , در حرم مطهرمى ماندم و بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم خارج مى شدم .

روز جـمـعـه اى به حرم مطهر جوادین (ع )🌹 در کاظمین مشرف شدم و بالاى سرحضرت جواد (ع)🌹
نـشـسـتـه و مشغول قرائت قرآن شدم تا وقت دعاى سمات , که ساعت آخر روز جمعه است , بشود.

ازدحـام جـمـعـیت زیاد و جا تنگ شد و ربع ساعت بیشتر به مغرب نمانده بود با عجله مشغول به
خواندن دعاى سمات شدم .

نـاگـاه در کـنار خود مرد زیبایى را, که عمامه سفید🌹 و محاسن سیاهى داشت , دیدم .
لباس ایشان
مـتوسط و قامت و محاسن میانه اى داشتند و بر گونه راستشان خالى بود🌹 نزد من نشسته و به دعا
خواندنم گوش مى دادند گاهى غلطهاى مرا نیز تذکر مى دادند از جمله این که من خواندم : و اذا
دعـیت بها على العسر للیسر تیسرت .
فرمود: چرا فعل رامؤنث مى خوانى و حال آن که فاعل مؤنث
نیست , یعنى روى قاعده بایستى این طورخوانده مى شد:و اذا دعیت به على العسر للیسر تیسر.

گفتم : به خاطر رعایت مجانست با ماقبل و مابعد که مؤنث اند, چون افعال در آنهامؤنث هستند.

فـرمود: این مطلب غلط است .
بعد فرمود: مقصود من ایراد گرفتن به تو نبود, خواستم این مطلب
را بـدانى , چون تو از اهل علمى و باید دقت بیشترى داشته باشى .
از ایشان تشکر نمودم و آن جناب
از جاى خود برخاستند و رفتند.

هـمان وقت به قلبم خطور کرد که ببینم این شخص با این اوصاف کیست و چگونه درجاى به این
تـنگى نزد من نشست , چون جا به طورى کم بود که حتى در موقع نشستن جاى خود من هم تنگ
شـده بـود چـه رسـد به این که یک نفر دیگر کنارم بیاید, لذا دعا رارها کردم و به دنبال او رفتم تا
تفحص کنم که ایشان کیست .

با تلاش زیادى جستجو نمودم , ولى ایشان را نیافتم بعد هم بقیه دعا را با تاسف واشکهاى جارى و
ناله خواندم و هر وقت آن قضیه به یادم مى آمد آه مى کشیدم تا آن که به وطن برگشتم و جریان را
فراموش نمودم .

بـعـد از حدود سه سال , شبى در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر کاظمین (ع)🌹 مشرفم و حضرت
جواد (ع )🌹 نشسته اند.
آن حضرت گندمگون بودند و من از ایشان مسائل مشکل را سؤال مى نمودم ,
کـه آنـها را الان فراموش کرده ام .
از جمله عرایضم این بود که من دائما در مشاهد مشرفه از خداى
تـعـالـى و شـما و اجدادتان خواسته ام که مرا به زیارت حضرت ولى عصر (ع)🌹 مشرف گردانید, اما
دعاى من تا کنون مستجاب نشده است .

فرمودند: این طور نیست تو آن حضرت را در سفر اولت به مشاهد مشرفه , دو مرتبه دیده اى یک بار
در راه سـامـرا و مـرتـبـه دیـگر در حرم کاظمین وقتى که بالاى سر نشسته بودى و دعاى سمات
مـى خواندى , آن شخصى که نزد تو نشسته بود و اشکالى بر تووارد کرد, یعنى در فقره : و اذا دعیت
بها على العسر للیسر تیسرت به تو فرمود: چرافعل را مؤنث مى خوانى و حال آن که فاعل آن مؤنث
نیست , آن شخص امام زمانت🌹 بود.

در این هنگام من از خواب بیدار شدم



#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۰۰
اللهم عجل لولیک الفرج



 بسم الله الرحمن الرحیم


روزى در نجف اشرف در مجلسى از حالات امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف و اشخاصى که بـه حضور ایشان مشرف شده اند, صحبت شد.
در اثناء کلام عالم جلیل آقا سید باقراصفهانى , که از
شاگردان فاضل شیخ انصارى است , فرمود:
شب چهارشنبه اى , چنانکه معمول مجاورین نجف است , به مسجدسهله رفته وبیتوته کردم .
روز را
هم در مسجد ماندم با قصد که عصر به مسجد کوفه بروم و شب پنج شنبه را در آن جا بیتوته کنم و
روز بعد به نجف اشرف برگردم .

اتـفـاقـا ذخیره اى که برداشته بودم , در آن جا تمام شد و بسیار گرسنه شدم .
در آن زمانهامسجد
سـهـلـه مـخروبه بود و در اطراف , ساختمان و اهالى نداشت و چون مردم بدون ذخیره به مسجد
نـمـى رفـتـنـد و یـا مـثـلا چند روز نمى ماندند, نان فروش هم به آن جانمى آمد.
خلاصه با وجود
گـرسـنگى توقف کردم و در وسط مسجد مشغول نماز شدم .
در اثناى نماز, مردى را دیدم که در
لباس اهل سیاحت بود و به آن صفه آمد و نزدیک من نشست و سفره نانى که در دست داشت , پهن
کرد.
وقتى چشمم به نانها افتاد, باخود گفتم اى کاش این مرد پولى قبول مى کرد و مرا هم بر این
سـفـره دعوت مى نمود.
ناگاه دیدم به طرف من نگاهى کرد و مرا به خوردن دعوت کرد.
من حیا
کـردم ونـپـذیرفتم , اما پس از اصرار او و انکار من , تقاضایش را قبول کردم به نزد او رفتم و به قدر
اشتهایم خوردم .

بعد از صرف غذا, سفره را برداشت و به سوى حجره اى از حجرات مسجد که درمقابل چشمم بود,
رفـت و داخـل حـجره شد.
من پشت سر او چشم دوختم و آن حجره را از نظر نینداختم , تا این که
مدتى گذشت , ولى بیرون نیامد.
از مشاهده این جریان درفکر بودم که آیا این جریان اتفاقى بوده یا
آن که این مرد به خاطر اطلاع از ضمیر من ,مرا به خوردن دعوت نمود.

بالاخره با خود گفتم مى روم و از حال او تحقیق مى نمایم .
برخاستم و داخل آن حجره شدم , ولى با
کـمـال تـعـجب اثرى از آن مرد ندیدم و او را پیدا نکردم ! با آن که آن اتاق بیشتر از یک در نداشت .

مـتـوجـه شدم که آن شخص بر ضمیر من مطلع بود که مرا بااصرار به خوردن دعوت نمود و فکر
مى کنم آن بزرگوار کسى غیر از حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه نبوده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۳۳
اللهم عجل لولیک الفرج