🌷تشرف امین الواعظین🌷
حاج میرزا حسن امین الواعظین فرمود: حـدود سـال 1343, به زیارت عتبات مشرف شدم و همیشه بین حرمهاى مقدس ومسجد کوفه و
سـهله در تردد بودم و مقصد نهایى و مهمترین حاجات من در این مکانها تشرف به خدمت حضرت
ولـى عـصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف🌹 بود.
ضمن این که عادت من , چه در گذشته و چه حال ,
ایـن بـود کـه روزهـاى جمعه بعد از غسل و اداءنماز ظهر و عصر تا بعد از نماز مغرب و عشاء براى
انجام مستحبات , در حرم مطهرمى ماندم و بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم خارج مى شدم .
روز جـمـعـه اى به حرم مطهر جوادین (ع )🌹 در کاظمین مشرف شدم و بالاى سرحضرت جواد (ع)🌹
نـشـسـتـه و مشغول قرائت قرآن شدم تا وقت دعاى سمات , که ساعت آخر روز جمعه است , بشود.
ازدحـام جـمـعـیت زیاد و جا تنگ شد و ربع ساعت بیشتر به مغرب نمانده بود با عجله مشغول به
خواندن دعاى سمات شدم .
نـاگـاه در کـنار خود مرد زیبایى را, که عمامه سفید🌹 و محاسن سیاهى داشت , دیدم .
لباس ایشان
مـتوسط و قامت و محاسن میانه اى داشتند و بر گونه راستشان خالى بود🌹 نزد من نشسته و به دعا
خواندنم گوش مى دادند گاهى غلطهاى مرا نیز تذکر مى دادند از جمله این که من خواندم : و اذا
دعـیت بها على العسر للیسر تیسرت .
فرمود: چرا فعل رامؤنث مى خوانى و حال آن که فاعل مؤنث
نیست , یعنى روى قاعده بایستى این طورخوانده مى شد:و اذا دعیت به على العسر للیسر تیسر.
گفتم : به خاطر رعایت مجانست با ماقبل و مابعد که مؤنث اند, چون افعال در آنهامؤنث هستند.
فـرمود: این مطلب غلط است .
بعد فرمود: مقصود من ایراد گرفتن به تو نبود, خواستم این مطلب
را بـدانى , چون تو از اهل علمى و باید دقت بیشترى داشته باشى .
از ایشان تشکر نمودم و آن جناب
از جاى خود برخاستند و رفتند.
هـمان وقت به قلبم خطور کرد که ببینم این شخص با این اوصاف کیست و چگونه درجاى به این
تـنگى نزد من نشست , چون جا به طورى کم بود که حتى در موقع نشستن جاى خود من هم تنگ
شـده بـود چـه رسـد به این که یک نفر دیگر کنارم بیاید, لذا دعا رارها کردم و به دنبال او رفتم تا
تفحص کنم که ایشان کیست .
با تلاش زیادى جستجو نمودم , ولى ایشان را نیافتم بعد هم بقیه دعا را با تاسف واشکهاى جارى و
ناله خواندم و هر وقت آن قضیه به یادم مى آمد آه مى کشیدم تا آن که به وطن برگشتم و جریان را
فراموش نمودم .
بـعـد از حدود سه سال , شبى در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر کاظمین (ع)🌹 مشرفم و حضرت
جواد (ع )🌹 نشسته اند.
آن حضرت گندمگون بودند و من از ایشان مسائل مشکل را سؤال مى نمودم ,
کـه آنـها را الان فراموش کرده ام .
از جمله عرایضم این بود که من دائما در مشاهد مشرفه از خداى
تـعـالـى و شـما و اجدادتان خواسته ام که مرا به زیارت حضرت ولى عصر (ع)🌹 مشرف گردانید, اما
دعاى من تا کنون مستجاب نشده است .
فرمودند: این طور نیست تو آن حضرت را در سفر اولت به مشاهد مشرفه , دو مرتبه دیده اى یک بار
در راه سـامـرا و مـرتـبـه دیـگر در حرم کاظمین وقتى که بالاى سر نشسته بودى و دعاى سمات
مـى خواندى , آن شخصى که نزد تو نشسته بود و اشکالى بر تووارد کرد, یعنى در فقره : و اذا دعیت
بها على العسر للیسر تیسرت به تو فرمود: چرافعل را مؤنث مى خوانى و حال آن که فاعل آن مؤنث
نیست , آن شخص امام زمانت🌹 بود.
در این هنگام من از خواب بیدار شدم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یاد و نام شهید یوسف اللهی گرانقدر در خاطر حاج قاسم سلیمانی آنچنان ماندگار بود تا جایی که وصیت نموده بود در کنار این همرزم شهیدش به خاک سپرده شود. باهم به خاطره ای از این شهید عزیز می پردازیم.
در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور میکردند.
یک شب که با موساییپور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی که تاخیر کردند، فکر کردیم کار شناساییشان طول کشیده، منتظرشان ماندیم. وقتی تاخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است.
با قایق جلو رفتیم، هر چه گشتیم اثری از آنها نبود. بالاخره کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آنها عقب برگشتیم. «محمدحسین یوسف اللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد. شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر. و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو می رفت و دیگر امکان عملیات نبود. محمدحسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.
محمدحسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟
گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.
بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، محمدحسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.
پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: جایی نیستند. دیشب آنها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.
بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانیتر بود. میدانی چرا؟
گفتم: نه.
گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.
بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی ها ما را نگرفته اند. ما برمیگردیم.
پرسیدم: اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟
گفت: احتمالا شهید شدهاند و جنازه های شان را آب میآورد.
پرسیدم: حالا کی میآیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم.
پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.
شب دوازدهم، از اوّل مغرب، مرتب لب آب میرفتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب محمدحسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود، مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا اینجا، چیزی روی آب است و به این سمت میآید.
حاج اکبر (مسوول خط) و محمدحسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم. دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موج های آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب محمدحسین کاملا تعبیر شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت می دهم که خدا یکی است و محمد (صلّی الله علیه وآله) فرستاده و آخرین پیامبر است و علی (عله السّلام) ولی الله است و جانشین پیامبر اسلام و اولین امام است، قیامت راست است و جزاء و پاداش کلیه اعمال نیز صادق است، انسان از خاک آفریده شده و به خاک بر میگردد و باز از خاک سر بر میدارد و به اندازه خردلی به کسی ظلم نمی شود و نفس هرکس در گرو اعمال خودش می باشد.
مادر عزیزم خجالت میکشم که چیزی بنویسم و خود را فرزندت بدانم زیرا کاری که شایسته و بایسته یک فرزند بوده انجام نداده ام. مادری که شب تا صبح بر بالین من می نشستی و خواب را از چشمان خود می گرفتی و به من آموختنی هایی آموختی، مرا ببخش و…
همچنین از شما پدرم که با کمک مادرم تمام زندگیتان را صرف بچه هایتان کردید خداوند اجرتان را به شما عطا کند و درجات شما را متعالی کند و بهشت را جایگاهتان قرار دهد. ای پدر و مادر عزیز و گرامی چه خوب به وظیفه خود عمل کردید و من چقدر فرزند بدی برای شما بودم. شما فرزند خود را برای خدا بزرگ کردید و برای خدا هم او را به جبهه فرستادید و در راه خدا اگر سعادت باشد میرود.
از خواهران و برادران خود که در رشد من سهم به سزایی داشتند تشکر می کنم و از خداوند متعال پیروزی، سعادت و سلامت را برای ایشان خواستارم و ای پدر و مادر و ای خوهران و برادران عزیزم این رسالت را شما باید زینب وار به دوش کشید و از عهده آن به خوبی بر میائید و می توانید چون پتک بر سر دشمنان داخلی و خارجی فرود آئید و خون ما را هم چون رود سازید تا هرچه بر سر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله) برگردد.
امیدورام که خداوند عمر رهبر عزیزمان را تا انقلاب مهدی طولانی بگرداند و ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را نزدیک بگرداند تا مستضعفین جهان به نوائی برسند و صالحین وارثین زمین شوند.
ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید، مسلمان، مومن و پیروزید وگرنه هرکدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن می ریزید، همچنان تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن.
امیدوارم که خداوند متعال به حق پنج تن آل محمد (صلّی الله علیه وآله) و به حق آقا امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ایران را از دست شیاطین و به خصوص شیطان بزرگ نجات دهد و از این وضع بیرون بیاورد که بدون خدا هیچ چیز نمی تواند وجود داشته باشد. به امید اینکه تمام دوستان گناهان مرا ببخشند، التماس دعای عاجزانه را از همگی دارم.
منبع: مفدا
از سایت هیات رزمندگان اسلام
جلوههای مهربانی امام زمان صلی الله علیه و آله و سلم
در بحث فوائد امام غایب دربارهی آثار وجودی آن حضرت بحث کردیم و توضیح دادیم که بقای عالم و تداوم زندگی همهی خلق وابستهی به وجود آن بزرگوار است (8) و در این مجال سخن دربارهی جلوههایی از محبت بی کران امام غایب است که در گونههای مختلف، تجّلی و نمود یافته است تا بر همگان روشن شود که امام خوبی و مهربانی، در عین غیبت و پنهانیِ، شعاع مهرش در همه جا گسترده و به تناسب ظرف ها و ظرفیّت ها همه را فرا گرفته است و لطف و عنایتش همچون چشمهای خروشان، جریانی پیوسته و مداوم است.
1. غم خواری
از مهم ترین و برترین صفات مومن، هم گرایی و همدردی با برادران دینی است. مومنان در جامعه اسلامی چونان پیکر واحدی هستند که درد و غم هر یک سبب رنج دیگران و آسایش و شادی هر کدام باعث سرور دیگران خواهد بود، زیرا آنها به تصریح قرآن برادرند. در روایات متعدّد ائمه معصومین علیهم السّلام احساس هم دردی و غم خواری خود را نسبت به شیعیان بیان کرده اند که این حسّ زیبا سبب آرامش و تسلّای دلِ دوستان ایشان است و قوت قلبی است که آنها را در فراز و نشیبهای زندگی دلگرمی داده و صبوری و مقاومت آنها را تقویت می کند.
امام رضا علیه السّلام می فرماید:
مَا مِن أحَدٍ مِن شِیعَتِنَا یَمرَضُ إِلَّا مَرِضنَا لِمَرضِةٍ وَ لَا اغتَمَّ إَلَّا اغتَمَمنَا لِغَمِّمهِ وَ لَا یَفرَحُ إِلَّا فَرِحنَا لِفَرَحِه؛ (9)
هیچ یک از شیعیان، مریض نمیشود مگر اینکه ما نیز در بیماری او بیمار می شویم و اندوهگین نمیشود مگر اینکه ما نیز در غم ایشان محزون می شویم و شادمان نمیگردد مگر اینکه ما نیز به خاطر شادی او شادمانیم…
یکی از شیعیان امام صادق علیه السّلام گوید:
بر آن حضرت وارد شدم و عرض کردم: از «عمرو بن اسحاق» حدیثی به من رسیده است. فرمود: آن را عرضه کن. گفتم: وی بر امیرالمومنین علی علیه السّلام داخل شد، پس از آن حضرت آثار زردی بر صورتی دید و فرمود: این زردی چیست؟
پس بیماری خود را توضیح داد. آن حضرت به او فرمود: ما خوشحال می شویم به خوشحالی شما و اندوهگین می شویم به اندوه شما و بیمار می شویم به بیماری شما… امام صادق علیه السّلام فرمود: عمرو راست گفته است. (10)
بنابراین امام به دلیل شدت رأفت و محبتی که نسبت به پیروانش دارد، بیشترین اتصال و ارتباط را با شیعیان خود دارد و به دلیل همین محبت و دوستی فزاینده است که در غم و رنج آنها شریک است مانند مادری که به دلیل شدت دوستی و ارتباط با فرزندش به هنگام بیماری او، بیمار می شود؛ چنان که با بهبودی و شادی او نشاط پیدا می کند زیرا که فرزند، همچون جان شیرین برایش عزیز و دوست داشتنی است.
امام صادق علیه السّلام فرمود:
وَ اللَّهِ إِنَّی أرحَمُ بِکُم مِن أنفُسِکُم؛ (11)
به خدا سوگند من نسبت به شما از خود شما مهربانترم.
نتیجه اینکه جنسِ محبّت امام با سایر محبت ها متفاوت است. محبتی است خالص و بی منّت و بی نهایت و محبتی است که نه به زبان که در دل و اعماق جانِ او نهفته است و به همین دلیل با همهی وجود و با جسم و جان با شیعیانش پیوند دارد.
یکی از نمونههای روشن این محبّت الهی در وجود شریف امام زمان اینگونه در بیان حضرت توصیف شده است:
إِنَّهُ أٌنهی إِلیَّ ارتِیَابُ جَمَاعَةِ مِنکُم فِی الدَّینِ وَ مَا دَخَلَهُم مِنَ الشَّکِّ وَ الحَیرَة فِی وُلَاةِ أٌمرَهِم فَغَمَّنَا ذَلِکُ لِّا لَنَا وَ سَأونَا فِیکُم لَا فَینَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَلَا فَاقَةَ بِنَا إِلَی غَیرِه؛ (12)
به من رسیده است که گروهی از شما در دین به تردید افتاده و در دل آنها نسبت به اولیای امرشان شک و حیرت راه پیدا کرده است و این امر مایهی اندوه ما شد، البته به خاطر خود شما نه برای خودمان و باعث ناراحتی ما نسبت به شما و نه دربارهی خودمان گردید، زیرا که خداوند با ماست و با بودن او نیازی به دیگری نداریم.
2. دعا کردن
یکی از اسباب خیر و نیکی مؤمنان نسبت به یکدیگر دُعا کردن است که گره گشای بسیاری از مشکلات و برون رفت از بن بستهای فراوان است. و نیز بدون تردید دُعا از بهترین وسائل قرب الهی و رسیدن به خواستههای دنیوی و اخروی است و البته هرچه دعا کننده از ایمان و اخلاص بیشتر برخوردار باشد دعای او به اجابت نزدیک تر خواهد بود. تصور کنید که یک عالم ربّانی و مردی سر تا پا خدائی به شما بگوید که شب گذشته در راز و نیازم حالت خوشی دست داد و شما را به ویژه دُعا کردم، چه حالتی در شما پیدا می شود و چه نشاطی پیدا می کنید و چقدر این احسان او را بزرگ می شمارید.
راستی اگر شیعهی منتظری بداند و بفهمد که نه یک بار، بلکه همیشه مشمول دُعای خیر امام زمان خویش است چه احساسی پیدا می کند؟! در روایت است یکی از یاران امام رضا علیه السّلام به آن حضرت عرض کرد:
برای من و خانواده ام دعا کنید. امام فرمود: آیا چنین نمیکنم؟!…. (13)
یعنی شیعیان هر امامی مشمول دعاهای امام زمان خویشند و این به دلیل نهایت لطف و محبتی است که امام امت نسبت به پیروان خود دارد و نیز به دلیل قدردانی امام از احساس و نیکی شیعیان نسبت به امام امت یعنی در پاسخ دعاهایی که شیعیان برای فرج و سلامتی امام می کنند، امام نیز پیوسته برای حوائج دنیوی و اخروی ایشان دعا می کند و البته دُعای او کلید هر خیر و خوبی است.
و این نکته نیز گفتنی است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم به صورت گروهی شیعیان را دعا می کند و هم به صورت فردی و به طور خاصّ.
سید بن طاووس می گوید:
در سامرا بودم، شبی هنگام سحر شنیدم که مولایم مهدی علیه السّلام این گونه دعا می خواند:
إِلَهّی بِحَقِّ مَن نَاجَاکَ وَ بِحَقِّ مَن دَعَاکَ فِی البَرِّ وَ البَحرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحُمَّدِ وَ تَفَصَّل عَلَی فُقَرَاءِ المُومِنِینَ وَ المُومِنَاتِ بِالغِنی [بِالغَنَاءِ] وَ الثَّروَةِ وَ عَلَی مَرضَی المُومِنِین وَ المُومِنَاتُ بالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّةِ وَ عَلَی أحیَاءِ المُومِنِینَ وَ المُومِنَاتِ بِاللُّطفِ وَ الکَرَمِ [الکَرَامِةِ] وَ عَلَی أموَاتِ المُومِنِینِ وَ المُومِنَاتِ بِالمَغفِرَةِ وَ الرَّحمَةِ وَ عَلَی غُرَبَاءِ المُومِنِینَ وَ المُومِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَی أوطَانِهِم سَالِمِینَ غانِمِین بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أجمَعِینَ؛ (14)
خدایا به حق آنکه با او مناجات کرد و به حق آنکه در خشکی و دریا تو را خواند، بر فقرای مومنین به غنا و ثروت و بر بیمارانشان به شفا و سلامتی و بر زندگانشان به لطف و کرم و بر امواتشان به بخشش و رحمت و بر مسافران و غریبانشان به بازگشت به وطن هایشان همراه با سلامتی، تفضّل فرما.
و در روایات آمده که امامان علیهم السّلام و در این زمان وجود مقدس امام عصر علیه السّلام اعمال شیعیان را می بینند و از آنها آگاهی دارند و به تناسب کارها و کارنامههای ایشان هر یک از آنها را دعا می کنند. (15)
شیخ طوسی رحم الله و دیگران روایت کرده اند که علی بن بابویه رحمة الله – از محدثان و علمای بزرگ شیعه – عریضهای به خدمت حضرت صاحب الامر علیه السّلام نوشت و به حسین بن روح نوبختی – نائب خاص امام زمان – داد و از آن حضرت خواست که دعا کنند تا خداوندی فرزندی به او عطا فرماید. پس از آن از سوی امام علیه السّلام توقیعی به این مضمون رسید: برای تو دعا کردیم و خداوند تو را به زودی دو فرزند نیکو کرامت فرماید. (16)
پس برای علی بن بابویه دو فرزند متولد شد؛ یکی «محمد» که معروف به شیخ صدوق است و کتابهای بسیار دارد که از جملهی آنها کتاب شریف «من لا یحضره الفقیه» است و فرزند دیگرش، «حسین» بود که از نسل او عالمان و محدثان بسیاری به وجود آمدند.
شیخ صدوق رحمة الله مکّرر با افتخار می گفت: «أُنَا وُلِدتُ بِدَعوَةِ صَاحِبِ الأٌمر»؛ (17) یعنی من به دعای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف متولّد شده ام.
3. نام بردن
نام هر کسی، شخصی ترین، عاطفی ترین و مورد علاقه ترین نشانه اوست و تجربه کرده ایم که وقتی ما را به نام می خوانند احساس زیبایی داریم به ویژه اگر بر زبان شخص ارجمندی جاری شود و البته اگر آن بزرگ، محبوب و محبوب ترین باشد، این احساس خوشایند بسیار بیشتر و والاتر است. و اگر به زبان خطاب باشد لذّتی از آن برتر نخواهد بود!
خداوند در قرآن از ابراهیم پیامبر یاد می کند
(إِنَّ إِبرَاهیمَ لَحَلِیمٌ أوَّهٌ مُنِیبٌ) (18)
و در خطابی شورانگیز او را مخاطب می کند:
(وَ نَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ) (19)
و یکی از جلوههای محبت امام زمان آن است که دوستان خود را به نام یاد می کند و یا آنها را مخاطب قرار می دهد.
محدث نوی از مرحوم ملازین العابدین سلماسی نقل کرده است که گفت [در مجلسی خصوصی همراه با مرحوم میرزا ابوالقاسم قمی] در محضر علامه سید مهدی بحرالعلوم رحمة الله بودم که محقق از بحرالعلوم چنین درخواست کرد: چیزی به ما تصدیق نمایید؛ از آن نعمتهای غیرمتناهیه که به دست آورید!
سید بحرالعلوم بدون تأمل فرمود: من شب گذشته یا دو شب قبل [و تردید از راوی است] در مسجد کوفه رفته بودم برای ادای نافلهی شب… و چون از مسجد بیرون آمدم در دلم شوقی افتاد برای رفتن به مسجد سهله…؛ داخل مسجد شدم دیدم که خالی است از زوّار جز شخصی جلیل که مشغول مناجات با قاضی الحاجات است به کلماتی که قلب را منقلب و چشم را گریان می کند، حالتم متغیر و اشکم جاری شد… پس ایستادم و گوش فرا دادم و از آنها لذت می بردم تا آنکه از مناجات فارغ شد، پس ملتفت شد به من و به زبان فارسی فرمود: «مهدی بیا»! چند گامی پیش رفتم و ایستادم. امر فرمود که پیش روم. اندکی رفتم و توقف نمودم. باز امر فرمود به پیش رفتن و فرمود: «ادب در امتثال است». پیش رفتم تا به آنجا که دست آن جناب به من و دست من به آن جناب می رسید و تکلم فرمود به کلمه ای!… (20)
4. سلام دادن
سلام، تحیت و برکت و رحمت و سلامتی است. سلام نشانه محبت و صفا و اخلاص و یکرنگی است. رمز عاشق و معشوق و مرید و مراد است و مهم تر اینکه سلام خدا و محبت خدا بر هر کس، مهر تأییدی است بر کارنامهی او.
به راستی وقتی خدای عالم که خود «سلام» است به بندهای سلام کند چه لذّتی دارد؟! قرآن می فرماید: «سلامٌ علی ابراهیم» (21)
در روایتی آمده است: آن گاه که فرشتگان الهی، نزد ابراهیم علیه السّلام آمدند و بشارت تولد فرزند برای او آوردند و بر او سلام کردند، لذتی که ابراهیم علیه السّلام از سلام این فرشتگان بُرد، با تمام دنیا برابری نداشت. (22)
امام مهدی علیه السّلام نیز دوستانش را اینگونه مورد لطف قرار می دهد.
آقای ری شهری می گوید: شنیده بودم که آیت الله بهاء الدینی به زیارت امام عصر علیه السّلام نائل شده اند به همراه آیت الله مشکینی رحمه الله به عیادت ایشان رفتیم تا این موضوع را هم از ایشان نپرسیم. پس از سلام و احوالپرسی پیش از اینکه دربارهی تشرف ایشان سوالی بکنیم، فرمودند:
چند شب قبل آقا امام زمان علیه السّلام از همین در – اشاره کرد به سمت چپ اتاقی که نشسته بودیم – آمدند و سلام پُرمحتوایی کردند؛ سلامی که با این محتوا تاکنون نشنیده بودم و از آن در – اشاره به در دیگر اتاقِ – رفتند و من دیگر چیزی نفهمیدم.
سپس مرحوم آیت الله بهاء الدینی فرمودند: من 60 سال است در انتظار این معنی بودم. (23)
5. هدیه دادن
هدیه، نشانه محبت و یاد و توجه است و هرچه هدیه دهنده بزرگتر باشد ارزش هدیه بالاتر و احساسِ گیرندهی هدیه زیباتر خواهد بود. در زندگی معصومین علیهم السّلام موارد فراوانی است که به دوستان خود هدایائی داده اند و در این میان هدایای امام زمان علیه السّلام که در عصر غیبت به شیعیان می رسد رنگ و بوی دیگری دارد.
مرحوم ملا محمد تقی مجلسی می گوید:
در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه ناآرام بودم تا آنکه بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان علیه السّلام را دیدم که در مسجد جامع اصفهان تشریف دارند. به آن حضرت سلام کردم و دست مبارکشان را بوسیدم و مشکلاتی که داشتم از ایشان پرسیدم… آنگاه عرض کردم: مولای من برای من امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرف شوم تقاضا دارم کتابی که همیشه به آن عمل کنم عطا بفرمایید. فرمود: کتابی به تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام. برو و آن را از او بگیر…. (24)
مرحوم مجلسی در ادامه می گوید آن کتاب صحیفه کاملا سجادیّه بود.
6. حکمت ها
بدون شک، شیعیان امام پیوسته به هدایتهای آن حضرت نیازمندند، زیرا او جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله و هادی بزرگِ امّت و صراط مستقیم خداست. او همانند پدران بزرگوارش هدایتگر راه سعادت و نجات دهنده از انحراف ها و گمراهی هاست، زیرا که به یقین مصداقِ عترتِ پیامبر است که طبق فرمودهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمسّک به ایشان در کنار تمسک به قرآن تنها راه نجات از ضلالت و گمراهی است. (25)
اما باید توجه داشت که هدایتِ امام نسبت به امت در شرائط مختلف، یکسان نیست و در زمانِ غیبت امام این هدایت ممکن است به گونهای غیرمستقیم و با واسطه انجام گیرد.
آن بزرگوار گرچه غایب است، ولی در عصر غیبت صغری به وسیلهی نائبان خاص خود، حکمت هایی زندگی ساز را به دوستان خود ابلاغ فرموده است. (26)
امام مهدی علیه السّلام دربارهی فرج و گشایش امر امت فرموده اند:
وَأکثُروُا الدُّعاءَ بِتَعجِیلِ الفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم؛ (27)
بای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در همان است.
و البته در کنار دُعا توجه داده اند که آنچه می تواند ظهور آن حضرت را نزدیک کند جهاد عملی و خودسازی رفتاری است:
و اگر شیعیان ما – که خداوند توفیق طاعتشان دهد – در راه انجام پیمانی که بر دوش آنهاست همدل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان می شد… و ما را از ایشان دور نمیسازد مگر کردارهای آنان… که خوشایند ما نیست و از ایشان روا نمیداریم.. (28)
و برای جلوگیری از آسیبهای احتمالی که به وسیله شیّادان و یا جاهلان ممکن است دامن گیر دوستانِ حضرت شود هشدار می دهند که فرج ایشان به اراده خداست و قابل پیش بینی نیست:
أمَّا ظُهُورُ الفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللَّهِ وَ کَذَبَ الوَقَّاتون؛ (29)
اما ظهور فرج پس قطعاً به خدا و اراده او وابسته است و آنها برای ظهور، وقتی را معین می کنند، دروغگویند.
و نیز درباره وظائف شیعیان در رابطهی با یکدیگر رهنمود می دهند که در پی نیازِ هم باشند و در روزگار سختِ غیبت و هجرانِ پدر مهربان، برادرانه در اندیشهی همدیگر باشند و نسبت به پیامدهای بی تفاوتی هشدار دادند:
وَ مَن بَخِلَ مَنهُم بِمَا أَعَارَهُ اللَّهُ مِن نِعمَتِهِ عَلَی مَن أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ فَإِنَّهُ یَکُونُ خَاسِراً بِذلَکِ لِأٌولَاهُ وَ آخِرِتِه؛ (30)
و آن کس که در دادن نعمت هایی که خداوند به او کرامت فرموده به کسانی که فرمان رسیدگی به آنها را داده بخل ورزد، در دنیا و آخرت زیان کار خواهد بود.
و دربارهی نماز به عنوان بهترین عاملِ شکست شیطان تأکید می کنند:
فَمَا أٌرغِمَ أٌنفُ الشَّیطانِ بِشَیءِ أفضَلَ مِنَ الصَّلاةِ فَصَلِّهَا وَ أرغِم أنفَ الشَّیطان؛ (31)
هیچ چیز مانند نماز، بینی شیطان را به خاک نمیمالد، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال.
و دربارهی حقوق مالی خداوند و امامان هشدار می دهند:
مَن أکَلَ مِن أموَالِنَا شَییاٍ فَإِنَّمَا یَأکُلُ فِی بَطنِهِ نَارا و سَیَصلَی سَعِیرا؛ (32)
هر کس [به ناحق] چیزی از اموال ما را تصاحب کند، به راستی درون خویش را از آتش انباشته است و به زودی در آتش سوزان [جهنم] افکنده می شود.
یعنی شیعه حقیقی امام و منتظرِ راستین او به واجباتِ الهی اعم از بدنی و مالی، اهتمام دارد و عقیده را با عمل و محبت و دوستیِ امام را با رفتار مهدی پسند و در کنار هم جمع می کند.
به راستی که در خانه اگر کس است یک حرف بس است! آنها که به دنبالِ امام و رهنمود سعادت آفرین اویند بسم الله!
7. تعیین نائب
امام زمان علیه السّلام در غیبت صغری برای سرپرستی و اداره امور شیعیان نائبانی را معین کردند که وسیله ی ارتباطی امت و امام بودند و نیازهای دینی و دنیوی مردم را پاسخ گویند؛ و در عصر غیبت کبری نیز این جریان را به گونهای دیگر برای شیعیان، مدیریت می کنند و وظیفهی آنها را به روشنی بیان می فرمایند:
وَ أمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ فَارجِعَوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُم حُجَّتِی عَلَیکُم و أنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیهِم؛ (33)
و اما در مورد رخدادهای جدید، به روایان حدیث، [= فقهای شیعه] رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.
تاریخ غیبت گواه روشنی است که جریانِ نیابت و سرپرستی علمای شیعه، جریانی سالم و صالح بوده است که همواره شیعیان را در مسیر امامت، حفظ کرده است و ضمن پاسخ گویی به نیازهای دینی و فکری فرهنگی شیعیان، در برابر هجوم دشمنان به عقائد و افکار و مرز و بوم تشیع، همچون سدّ محکم و استواری قرار داشته است. نهضتِ بزرگ تنباکو به رهبری فقیه بزرگوار شیعه مرحوم میرزای شیرازی و در زمان حاضر انقلاب عظیم اسلامی به رهبری مرجعِ عالی شیعه حضرت امام خمینی رحمه الله بهترین گواه این حقیقت است.
8. فریاد رسی
یکی از القاب ویژهی امام مهدی علیه السّلام، «غوث» به معنی فریادرس است:
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ.. وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الوَاسِعَة. (34)
سلام بر تو ای پرچم افراشته… و فریادرس و رحمت بیکران.
آری، او پناه بی پناهان و امیدِ ناامیدان و فریادرس بیچارگان و درماندگان است؛ چنان که در خبرالبوالوفای شیرازی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در عالم خواب به او فرمود:
چون درمانده و گرفتار شدی، پس به حضرت حجت استغاثه کن که او تو را در می یابد و حجت برای کسی که از او استغاثه کند پناه و فریادرس است. (35)
آن عزیز غایب از نظر به «مُفرّج الکرب» (36) و «مُزیل الهّم» (37) و «کاشف البلوی» (38) و «کهف» (39) و «عضد» (40) معرفی شده است؛ یعنی که او گشاینده رنج ها و زداینده غم ها و برطرف کننده بلاها و پناه و پشتیبان [هر پناهنده و کمک خواه] است.
چه بسیارند بیمارانی که به عنایت او برای همیشه از رنج بیماری ها رها شده اند و راه گم کردگانی که به هدایت او به مقصد و مقصودشان رسیده اند و درماندگانی که به مدد او از بن بست ها نجات یافته اند، ولی هیچ گاه او را نشناخته اند و یا پس از جدائی، او را شناخته اند.
محدث نوری از عبد صالح سید احمد رشتی موسوی (تاجری از اهالی رشت) چنین نقل کرده است:
در سال 1280 ق به قصد حجّ خانه خدا از رشت به تبریز آمدم، ولی چون قافلهای نبود متحیّر ماندم تا اینکه سه نفر از تجّار تبریز با من همراه شدند و به اتفاق حرکت کردیم. در یکی از منازل حاجی جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم ترسناک است، قدری زود بار بردارید که به همراه قافله باشید. (چون در سایر منازل، غالبا از عقب قافله به فاصله می رفتیم) پس، تقریبا دو ساعت و نیم یا سه ساعت مانده به صبح به اتفاق حرکت کردیم.
حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف باریدن گرفت به گونهای که رفقا هر کدام سر خود را پوشاندند و تند راندند و من هر چه تلاش کردم نتوانستم با آنها بروم و تنها ماندم. پس از اسب پیاده شدم و کنار راه نشستم و خیلی ناراخت و نگران بودم.
با خود فکر کردم که در همین جا بمانم تا صبح شود و سپس به منزل سابق برگردم و با همراهی چند نفر نگهبان حرکت کرده خود را به قافله برسانم. در آن حال در برابر خود باغی دیدم و باغبانی که بیلی در دست دات و بر درختان می زد که برف آنها بریزد. جلو آمد و فرمود: تو کیستی؟ گفتم: رفقایم رفتند و من ماندم! راه را نمیدانم، گم کرده ام! به زبان فارسی گفت: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. مشغول نافله شدم. پس از اتمام دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟! گفتم: و الله راه را نمیدانم! فرمود جامعه بخوان!.. من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون حفظ ندارم [ولی] از جا برخاستم و جامعه را تا آخر از حفظ خواندم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟!
بی اختیار گریه ام گرفت، گفتم: هستم؛ راه را نمیدانم!
فرمود: عاشورا بخوان! و عاشورا را نیز حفظ نداشتم و تاکنون ندارم. پس برخاستم و مشغول زیارت عاشورا شدم و از حفظ با تمام لعن و سلام و دعای علقمه خواندم.
دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟!
گفتم: نه! هستم تا صبح.
فرمد: من، الان تو را به قافله می رسانم. رفت و بر الاغی سوار شد و آمد و فرمود:
به ردیف من سوار شو! سوار شدم و عنان اسب خود را کشیدم ولی حرکت نکرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده! دادم؛ عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب [این بار] در نهایتِ تمکین، متابعت کرد. پس دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود شما چرا نافله نمیخوانید؟! نافله، نافله، نافله! سه مرتبه فرمود:
و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمیخوانید؟! عاشورا، عاشورا، عاشورا! سه مرتبه.
و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمیخوانید؟! جامعه، جامعه، جامعه!
…. ناگهان فرمود: آنها رفقای شمایند که در لب نهر آبی فرود آمده اند و مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند.
پس من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم، و نتوانستم. پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار کرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید.
من در آن حال به خیال افتادم که این شخص که بود که به زبان فارسی حرف می زند و حال آنکه زبانی جز ترکی و مذهبی غالباً جز عیسوی در آن حدود نبود! و چگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید؟!
پس در عقب خود نظر کردم هیچ کس را ندیدم و از او آثاری نیافتم، پس به رفقای خود ملحق شدم. (41)
و در عصر ما نیز کم نبوده اند پاکانی که به آن یار مهربان توسّل جسته و پاسخ گرفته اند.
9. حضور در مراسم حجّ
حج، اجتماعی بزرگ و همایش مذهبی مسلمین است و آن گونه که نائب خاصِ امام، جناب محمد بن عثمان عمری نقل کرده است امام مهدی علیه السّلام هر سال در مراسم حج حضور می یابد و این حضور گرچه به صورت ناشناس است، ولی آثار و برکات فراوانی برای مسلمین و به ویژه حج گزاران دارد که از جملهی آنها تقویت حسّ معنوی و روحانی در زائرانِ خانهی خدا و دست یابیِ بیشتر آنها به مقاصد حجّ است و البته کم نبوده اند کسانی که مانند علی بن مهزیار اهوازی در جریان این سفر به شرف دیدار آن عزیز و هم نشینی و انس با آن بزرگوار نائل گردیده اند و یا در سایهی حضور او، با آرامش و اطمینان اعمال و مناسک را بجای آورده اند و از این رهگذر بهره معنوی بسیاری برده اند.
مرحوم آیت الله العظمی اراکی رحمه الله درباهی تشرّفِ دخترشان به خانهی خدا چنین نقل می کنند:
دخترم به احکام شرعی و دستورات دینی کاملا آشنا و نسبت به اعمال شرعی پایبند است.
من از دوران کودکی او تاکنون، مواظب حالش بودم، تا اینکه چندی پیش می خواست عازم مکه شود ولی شوهرش نمیتوانست همراه او برود و پسرش هم راضی نشد همراهی اش کند.
سرانجام بنابراین شد که همراه آیت الله آقای حاج آقا موسی زنجانی و خانوادهی ایشان مشرّف شود.
موقع خداحافظی، از تنهایی اظهار نگرانی می کرد و می گفت: با این وضوع چگونه اعمال حج را به جا آورم؟
به او گفتم که ذکر «یا حفیظُ یا علیم» را زیاد بگوید. ایشان خداحافظی کرد و به حج رفت.
روزی که از سفر حج بازگشت خاطرهای برای من نقل کرد و گفت:
هنگام طواف خانهی خدا معطل ماندم، دیدم با ازدحام جمعیت نمیتوانم طواف کنم، لذا در کناری به انتظار ایستادم. ناگهان صدایی شنیدم که می گفت:
ایشان امام زمان است، متصل به امام زمان شده، پشت سر او طواف کن!
دیدم آقایی در میان جمعیت و پیشاپیش آنان در حرکت است و مردمی دور او حلقه زده اند؛ به طوری که هیچ کس نمیتوانست وارد آن حلقه شود. من وارد شدم و دستم را عبایش گرفتم و مکرّر می گفتم: قربان شما بروم و هفت بار دور خانهی خدا را بدون هیچ ناراحتی طواف کردم.»
آیت الله اراکی رحمه الله در پایان فرمودند: من به صدق و راستی این دختر قطع و یقین دارم و او این داستان را برای کسی حتی آقای حاج آقا موسی زنجانی هم نگفته بود. (42)
10. تعلیم
بدون شک دوران غیبت، دوران فراقِ جانکاه محبوب عالم و دوره دلتنگی ها و حسرت هاست و هر عاشقی در این حال به دنبال خلوتی است که راز دل با دلدار بگوید و از فراق و دوری او بسراید و ناله کند و البته در این مجال عبارات و کلمات گاهی نارسا و شاید ناروا باشد، از جلوههای روشن محبت امام زمان علیه السّلام این است که دعاها و زیارات متعددی را به برخی از دوستان خود تعلیم داده است (43) که بهترین سرمایه برای انس و ارتباط با آن عزیز سفر کرده است و البتّه عالی ترین مضامین برای مناجات با خدا و قرب به اوست.
به علاوه امام علیه السّلام در مواردی پرسشهای علمی برخی از عالمان را پاسخ داده (44) و یا بدون پرسش، آنها را به نکتهای ناب رهنمون شده اند.
ابن قولویه به سند خود از ابی عبدالله بن صالح روایت کرده که آن حضرت را در مسجدالحرام در برابر «حجر الاسود» دیده است؛ زمانی که مردم برای بوسیدن آن کشمکش می کردند و آن حضرت می فرمایند: به این کار مأمور نشده اند. (45)
و جالب اینکه این مطلب در روایات امامان علیهم السّلام به صراحت بیان گردیده است.
از امام رضا علیه السّلام درباره حجرالاسود پرسیدند که آیا اگر مردم بسیار بودند برای لمس کردن آن باید با آنان ستیزه کرد؟
حضرت فرمود: هرگاه چنین [ازدحام جمعیت] بود پس با دستت به آن اشاره کن. (46)
منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش
1. میر مهر، پورسید آقایی.
2. مهر بی کران، محمد حسن شاه آبادی.
3. مهر محبوب، سید حسین حسینی
4. عنایات حضرت مهدی علیه السّلام به علما و طلاب، محمد رضا باقی اصفهانی.
8. رجوع شود به نگین آفرینش، ج1، درسِ هشتم.
9. بحارالانوار، ج65، ص 167.
10. بصائر الدرجات، ص 260.
11. بحارالانوار، ج47، ص 78.
12. غیبت طوسی، ص 285.
13. کافی، ج1، ص 219.
14. مهج الدعوات، ص 523.
15. بحارالانوار، ج23، ص 333.
16. غیبت طوسی، ص 320.
17. بحارالانوار، ج51، ص 306.
18. سوره هود: 76 (به راستی که ابراهیم علیه السّلام بردبار و صاحب آه و ناله و اهل توبه بود).
19. سوره صافات: 104 (و او را صدا زدیم که ای ابراهیم).
20. بحارالانوار، ج53، ص 235.
21. سوره صافات: 109.
22. تفسیر نمونه، ج27، ص 186.
23. برکات سرزمین وحی، ص 88.
24. منتهی الآمال، ج2، ص 835، حکایت 15.
25. اشاره به حدیث مشهور و متواتر ثقلین است.
26. مراد همان توقیعات امام است که در کتاب هایی مانند «کمال الدین و تمام النعمة» اثر مرحوم شیخ صدوق جمع گردیده است و بخش هایی از آن در درسهای مختلف کتاب بیان شده است.
27. بحارالانوار، ج52، ص 92.
28. احتجاج، ج2، ص 468.
29. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص 468.
30. بحارالانوار، ج 53، ص 176.
31. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص 520.
32. همان، ص 51.
33. بحارالانوار، ج 53، ص 180.
34. مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت آل یاسین
35. نجم الثاقب، ص 787 و 730؛ منتهی الآمال، ج2، ص 333.
36. زیارت صاحب الامر، مفاتیح الجنان.
37. همان.
38. همان.
39. زیارت منقول از سید بن طاووس: بحارالانوار، ج 102، ص 84.
40. همان.
41. نجم الثاقب، ص 601، حکایت 70.
42. برکات سرزمین وحی، ص 91-89.
43. در درس ادعیه در همین کتاب به تفصیل به این دُعاها پرداخته ایم.
44. تشرف مرحوم مقدس اردبیلی در مسجد کوفه و سوال ایشان از امام رحمه الله مشهور است.
45. بحارالانوار، ج 52، ص 60.
46. کافی، ج 4، ص 405.
منبع مقاله :
راتلج، یان، (1385)، اعتیاد به نفت: تلاش بیپایان آمریکا برای امنیت انرژی، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم
منبع: راسخون
از سایت:هیات رزمندگان اسلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
روزى در نجف اشرف در مجلسى از حالات امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف و اشخاصى که بـه حضور ایشان مشرف شده اند, صحبت شد.
در اثناء کلام عالم جلیل آقا سید باقراصفهانى , که از
شاگردان فاضل شیخ انصارى است , فرمود:
شب چهارشنبه اى , چنانکه معمول مجاورین نجف است , به مسجدسهله رفته وبیتوته کردم .
روز را
هم در مسجد ماندم با قصد که عصر به مسجد کوفه بروم و شب پنج شنبه را در آن جا بیتوته کنم و
روز بعد به نجف اشرف برگردم .
اتـفـاقـا ذخیره اى که برداشته بودم , در آن جا تمام شد و بسیار گرسنه شدم .
در آن زمانهامسجد
سـهـلـه مـخروبه بود و در اطراف , ساختمان و اهالى نداشت و چون مردم بدون ذخیره به مسجد
نـمـى رفـتـنـد و یـا مـثـلا چند روز نمى ماندند, نان فروش هم به آن جانمى آمد.
خلاصه با وجود
گـرسـنگى توقف کردم و در وسط مسجد مشغول نماز شدم .
در اثناى نماز, مردى را دیدم که در
لباس اهل سیاحت بود و به آن صفه آمد و نزدیک من نشست و سفره نانى که در دست داشت , پهن
کرد.
وقتى چشمم به نانها افتاد, باخود گفتم اى کاش این مرد پولى قبول مى کرد و مرا هم بر این
سـفـره دعوت مى نمود.
ناگاه دیدم به طرف من نگاهى کرد و مرا به خوردن دعوت کرد.
من حیا
کـردم ونـپـذیرفتم , اما پس از اصرار او و انکار من , تقاضایش را قبول کردم به نزد او رفتم و به قدر
اشتهایم خوردم .
بعد از صرف غذا, سفره را برداشت و به سوى حجره اى از حجرات مسجد که درمقابل چشمم بود,
رفـت و داخـل حـجره شد.
من پشت سر او چشم دوختم و آن حجره را از نظر نینداختم , تا این که
مدتى گذشت , ولى بیرون نیامد.
از مشاهده این جریان درفکر بودم که آیا این جریان اتفاقى بوده یا
آن که این مرد به خاطر اطلاع از ضمیر من ,مرا به خوردن دعوت نمود.
بالاخره با خود گفتم مى روم و از حال او تحقیق مى نمایم .
برخاستم و داخل آن حجره شدم , ولى با
کـمـال تـعـجب اثرى از آن مرد ندیدم و او را پیدا نکردم ! با آن که آن اتاق بیشتر از یک در نداشت .
مـتـوجـه شدم که آن شخص بر ضمیر من مطلع بود که مرا بااصرار به خوردن دعوت نمود و فکر
مى کنم آن بزرگوار کسى غیر از حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه نبوده است
بسم الله الرحمن الرحیم
با توسل به امام عصر (عج)
امروز،به وبلاگ هایی سر زدم
قبلا هم که وارد این وبلاگ ها میشدم
یعنی همان ویلاگ های مذهبی و امام زمانی(عج)
خوشحال شدم
که تنها نیستیم.
اما
سوز حرف هایشان،
خوشحالی ام را برد.
درباره بدی گناهان
چقدر امام زمان را با گناه،ناراحت می کنم.
چقدر حضرت زهرا را اذیت می کنم.
دقت کردید وقتی گناه می کنیم
بعد می خواهیم توبه کنیم
توبه که کردیم
باز بعدا گناه می کنیم
خدا می پذیرد
ولی من به خودم می گویم
چه آدم نامردی هستی!
چه خوب است که گناه نکنم.
شما پدرتان را چقدر دوست دارید؟
حاضرید به ایشان ظلم کنید؟
قطعا خیر
پس چکونه انسان به پدر اصلی خود ظلم می کند؟
و پدر دلسوز خود را با گناه
محبوس می دارد؟!؟!
من با گناه
امام زمانم را محبوس نگه می دارم
ظلم می کنم
ظلم!
آن وقت باز امام زمان ما را نفرین نمی کنند
دگر چه می خواهیم؟
امام به این مهربانی
بعدش هم
مگر نمی دانید گناه به ضرر خود انسان است
این یعنی خدا دلسوزی ما را می کند!
بعد ما دلسوزی خدا را نمی پذیریم
باید کاری کرد
که وقتی آقا را دیدیم
شرمنده نباشیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
عکس از سایت https://shamim.valiasr-aj.com/
بسم الله الرحمن الرحیم
با توسل به حضرت ولیعصر(عج)
| |
|
بسم الله الرحمن الرحیم
اتوسل علی المولای(عج)
با سلام.
در این مطلب در مورد برباری و صبر حضرت رسول (ﷺ) آشنایتان کنم.
زمانی که دندان های جلوی حضرت محمد (ﷺ) در جنگ احد شکست و صورت مبارکش زخمی گردید،این امر بر یارانش بسیار گران آمد.گفتند:چرا آنان را نفرین نمی فرمایید؟حضرت فرمود:«من برای نفرین کردن فرستاده نشده ام؛بلکه برای رحمت و دعوت آمده ام»
آن گاه برای آن ها دعا فرمود:خداوندا! امت مرا هدایت و راهنمایی فرما که نادانند.
عبدالله بن زبعرای سهمی،او کسی بود که در مکه حضرت محمد(ﷺ) را اذیت می کرد و نسبت به آن حضرت سخنان بد می گفت.در روز فتح مکه گریخت و سپس نزد آن حضرت بازگشت و پوزش طلبید.حضرت عذر او را پذیرفت.
هنده و ابوسفیان که آزار هایی به آن حضرت رساندند که قلم از نوشتن و زبان از گفتنشان ناتوان است؛اما حضرت آنان را بخشیدند
اللهم عجل لولیک الفرج
خداوندا ما را همانند حضرت رسول (ﷺ) بگردان
بسم الله الرحمن الرحیم
با توسل به حضرت ولیعصر(عج)
اللهم عجل لولیک الفرج